شانه ات را دیر آوردی ســرم را بــــاد برد

 

خشت خشت و آجر آجر پیکرم را باد برد

 

آه ای گنجشکهای مضطرب شرمنده ام

 

 

لانه ی بر شاخه هــــای لاغرم را باد برد

 

من بلوطی پیــر بـودم پای یک کـــوه بلند

 

نیمم آتش سوخت ، نیم دیگرم را باد برد

 

از غزلهایم فقط خاکستری مانده بـه جا

 

بیت های روشن و شعله ورم را باد برد

 

با همین نیمه همین معمولی ساده بساز

 

دیــــر کردی نیمـه ی عاشق ترم را باد برد

بال کوبیدم قفس را بشکنم عمرم گذشت

 

وا نشد بدتر از آن بـــال و پـرم را بـــاد بـرد